از خواب و خیال تلویزیونی تا واقعیت زندگانی
بعضی برنامه های تلویزیونی هم حقیقتاً حکایتی دارند. طرف تخم مرغ رو در طول ماه ۱۰ تا ۱۰ تا و دونه ای ۵ هزارتومن از مغازه میخره و یه نیمرو یا اُملت کنار خانواده میزنه تا از دل ضعفه، غش نکنه، اونوقت تهیه کننده رسانه ملی رفته یه آشپز لبنانی آورده تو کانال آی فیلم داره دستور پخت انواع و اقسام غذاهای لبنانی آموزش میده. آخه بنده خدا ما هنوز تو نون و پنیر صبحانه و ناهار و شام سنتی خودمون گیریم.
تعجبم این آشپزه احتمالا نمیدونه ما تازگی ها باید مثل چند دهه پیش و ایام کودکی سر صبحی پاشنه هامونو وربکشیم و تو صف مرغ یخی و گوشت منجمد جلوی فروشگاه ها صف وایستیم؛ اونم آیا برسه یا نرسه؟!. تازه سریال های ماه رمضونمون هم دیگه معلوم نیست برای کدوم طیف جامعه داره تهیه میشه، اون ۴ یا ۹۶ درصد؟
سریال ساختند با اسم اژدهای هفت سر، درباره برخورد با بعضی مُفسدهای کلان اقتصادی. آخه برادر من الان نشون دادن وضعیت زندگی یکسری آدم مرفه و .. چه دردی از برو بچه های جنوب شهر حل میکنه، ها؟ تازه باید بگیم تو سریال های این ماه عزیز هم دیگه خیلی ترس از خدا، حساب و کتاب و روز قیامت دیده نمیشه.
کلا معلوم نیست رسانه ما برای چه خانواده هایی داره برنامه میسازه؟! آیا اصلا بازخوردی از تعداد مخاطب ها دارند یانه؟ باید بگیم حکایت بعضی از فیلم های تلویزیون ما شده مثل فیلم هندی هایی که تماشاگرهاش باید بادیدن اون باهاش همذات پنداری و آرزوهاشون رو تو کاراکترهای اصلی و پولدارش جستجو کنند؛ اونوقت شاید روحشون سیراب بشه. آرزوهایی که شاید فرسنگ ها با زندگی معمولیشون فاصله داره. درحقیقت دیگه داره بین خواب و خیال های تلویزیونی تا واقعیت زندگی روزمره ما پایین شهر نشین ها دنیایی از فاصله، جدایی میندازه.چی بگیم؟
راستی آقای جبلی بیداری؟ بدموقع که مزاحم نشدیم؟